تولد آوینا گلی
آوینا جون ببخشید که من خیلی دیر خاطره ی تولدت رو نوشتم.
حلا بگذریم........
حدود یک ماه پیش تولد آوینا گلی بود. من مامان لادنم برای تولدش ماسک و گل سینه درس کرده بودیم روز 5 شنبه بود که من ساعت 4 با دوستم هلیا به سمت خونه آوینا خانم راه افتادیم و وقتی رسیدیم داشتن آوینارو می خوابوندن ولی آوینا حواستون پیش سشوار کشیدن ویدا جون بود و همش از خاله الی می پرسیدی: داره چی کار میکنه؟
ولی چند دقیقه بعدش خوابش برد.
خاله آذین به من یک لباس داد که تقریبا شبیه لباس آوینا بود وبعد مهمونی شروع شد و کلی بچه خوشکل ناز اومدن تو وبه آوینا بیدار شد .
من و هلیا کلی با بچه ها بازی کردیم و بعد تا وقت شام بیرون مشغول عکاسی شدیم.
تولد آوینا خیلی خوش گذشت و من اون رو هیچ وقت فراموش نمی کنم .
ولی هیف که بعدش هیچ اثری از گل سینه های من نمونده بود.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی